براکوه

«لغت نامه دهخدا»

[بَ] (اِ مرکب) دامنهء کوه. سینهء کوه :اسطهبانات شهرکی است بناحیت پارس به براکوه نهاده. (حدود العالم). اوش جایی آبادان است و بسیارنعمت و مردمانی جنگی و به براکوه نهاده است. (حدود العالم). شومان شهری است استوار و به براکوه نهاده است. (حدود العالم).
گذر بودمان بر براکوه تون
ز شهر آمدیم از سحرگه برون.
(دستورنامهء نزاری قهستانی چ روسیه ص66).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر