«لغت نامه دهخدا»
[بِ سِ پُ دَ] (مص مرکب)(از: ب + راه + سپردن) نفرین و دعای بد کردن مث سیدی بکسی گوید که ترا براه جد خود سپردم یعنی باطن جدم ترا خواهد زد و نیز گویند براه اجاغم سپردند و اجاغ بمعنی دودمان است. (آنندراج) : کسی که منع تو از راه خانهء ما کرد چو چشم منتظرانش سپرده ایم براه. قدسی (آنندراج). || دعای نیک و آفرین کردن. دعای خوب گفتن. پس این کلمه از اضداد است. || کار نیک کردن. (از آنندراج). || راهنمایی کردن. براه سپردن. هدایت کردن : پیوسته خیرخواهی دشمن طریق ماست بیراهه ای براه سپردن طریق ماست.؟