«لغت نامه دهخدا»
[بَ] (ع اِ) بره. چوبک مهار. (منتهی الارب در ماده انف در ترجمهء بُرَه). چوبی باشد که در بینی شتر کنند و ریسمان مهار را بدان بندند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا): جمل آنف؛ اشتری که بینیش درد کند از برس. (مهذب الاسماء). الخش؛ برس در بینی شتر کردن. (تاج المصادر بیهقی) : چون گسستی مهار و ببریدی زود بینی به بینی اندر برس.انوری. || مهار و آن ریسمانی است که در بینی گاو گذرانند. || مهمیز. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (ناظم الاطباء) : آنچه شیر از سروی اوست به بیم و آنچه بینی شیر از اوست به برس.سوزنی.