آخال

«لغت نامه دهخدا»

(اِ) سقط. افکندنی. نابکار. حشو. فضول. بدترین چیزی. (فرهنگ اسدی، خطی). و این کلمه صورتی از آشغال متداول امروز است :
از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ
در کیسه نمانده ست بمن بر مگر آخال.
کسائی مروزی.
از بس گل مجهول که در باغ بخندید
نزدیک همه کس گل معروف شد آخال.
فرخی.
ای مشکفشان زلفین ای غالیه گون خال
با هر دو بود غالیه و مشک چو آخال.
قطران.
جاهی و جلالی که بصندوق درون است
جاهی و جلالی است گران سنگ و پرآخال.
ناصرخسرو.
|| تراشهء چوب و قلم و خس و خاشاک و رُفتهء جاروب :
دامن تردامنان عقل در آخال کش
ساعد هودج کشان عشق پر خلخال کن.
سنائی.
|| جُفاء. جفال. آب آورد :
دُرِّ معنی در بن دریای عزلت جای ساخت
وز پی دعوی بروی آبها آخال ماند.
سنائی.
و رجوع به آشغال شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر