ابوالعباس

«لغت نامه دهخدا»

[اَ بُلْ عَبْ با] (ع اِ مرکب)شیر. اسد. (المزهر). || در تداول فارسی زبانان، شرم مرد. ایر:
بخواهم کرد وصف سرخ کناس
چو کرد اندر دلم ابلیس وسواس
ترش روئی ابوالعباس نامی
نشسته بر بساط آل عباس.
سوزنی.
|| (اِخ) کنیت فیل اصحاب الفیل و نام آن محمود بود. (المرصع).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر