«لغت نامه دهخدا»
[پَ تُ پَ] (ص مرکب، اِ مرکب، از اتباع) تَرت و پَرت. تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت. پراکنده. || چرندپرند. هذیان. سخنان نا به وجه. - پرت و پلا شدن؛ متفرق شدن. پراکنده شدن. - پرت و پلا کردن؛ متفرق کردن. پراکنده کردن. تارومار کردن. پراکندن. پراکنیدن. - پرت و پلا گفتن؛ هذیان گفتن. نامربوط گفتن. پرت گفتن. بی رویه گفتن. وِل گفتن. پراکنده گفتن.