پری گرفته

«لغت نامه دهخدا»

[پَ گِ رِ تَ / تِ] (ن مف مرکب) کسی را گویند که جن با او یار شده باشد و او را از مغیبات خبر دهد و از ماضی و مستقبل گوید و دزدبُردَه پیدا کند و هرچیز که در خاطر میگذرانی و ازو بپرسی بگوید و اگر خوابی دیده باشی و آنرا فراموش کرده باشی از او بپرسی جواب گوید و تعبیر نماید و از احوال غایب نیز خبر دهد و بعربی او را کاهن خوانند. (برهان قاطع). جن زده. پریدار. مصروع : یزدان بخش بسرائی فرود آمد، خداوند سرای را گفت بدین شهر شما هیچ کاهن هست یا هیچ پری گرفته ای او را بخوانید، گفت زنی هست او را بیاوردند. (تاریخ طبری ترجمهء بلعمی).
خُم چو پری گرفته ای یافته صرع و کرده کف
خطِّ مُعزّمان شده برگ رز از مزعفری.
خاقانی.
پریگو.
[پِ گُ] (اِخ)(1) پایتخت ولایت(2)دوردونْی(3) و پایتخت قدیم پریگور(4) بر کنار ایزی(5). دارای راه آهن، به 472 هزارگزی جنوب غربی پاریس.
(1) - Perigueux. .
(فرانسوی)
(2) - Departement
(3) - Dordogne.
(4) - Perigord.
(5) - Isie.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر