«لغت نامه دهخدا»
[پَ سِ پَ دَ / دِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) پشتِ پرده. شبستان. سرای. خانه. حَرَم : پس پردهء ما یکی دختریست که از مهتران در خور مهتریست.فردوسی. کرا در پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بداختر بود.فردوسی. پس پردهء شهریار جهان سه ماهست با زیور اندر نهان.فردوسی. پس پردهء نامور کدخدای زنی بود پاکیزه و پاکرای.فردوسی. پس پردهء او یکی دختر است که رویش ز خورشید روشن تر است. فردوسی. پس پردهء او بسی دختر است که با برز و بالا و با افسر است.فردوسی. || عالم غیب : ناامیدم مکن از سابقهء لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت. حافظ. || در نهان : پس پرده بیند عملهای بد هم او پرده پوشد به آلای خود.سعدی. پس پرس. [پَ پَ رَ] (اِخ) نام دهی در کجور مازندران. (مازندران و استراباد رابینو).