پشت لرزیدن

«لغت نامه دهخدا»

[پُ لَ دَ] (مص مرکب) و پشت بلرزیدن کسی را. نهایت ترسیدن : از دیدن سپاه ایران پشت ترکان بلرزید.
پشتلنگ.
[پُ لَ] (ص) هرزه و ناقص و معیوب و بی معنی باشد. (برهان قاطع). بیهوده :
در ملک تو بسنده نکردند بندگی
نمرود پشه خورده و فرعون پشتلنگ.
سوزنی.
|| پس افتاده. (برهان قاطع). و نیز رجوع به پشلنگ شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر