«لغت نامه دهخدا»
[پَ تَ / تِ] (ن مف) پرهیخته. مؤدب. فرهخته: هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریخته بودند. (مقدمهء ارداویرافنامه ترجمهء قدیم چ معین در کتاب یادنامهء پورداود ص208). رجوع به پرهیخته شود. ط په ریداس. [پِ] (اِخ) نام مردی که اسکندر مقدونی همراه رسولان سکائی مقیم آن طرف سیحون که بدربار او آمده بودند بسفارت نزد سکاها فرستاد. (ایران باستان ج 2 ص1722).