پیته

«لغت نامه دهخدا»

[تَ / تِ] (اِ) یک قطعهء کوچک جداشده از جامهء مندرس و این در طالقان قزوین معمول است و در درکهء تهران. خرقه. کهنه. لته. لقمه. ژنده(1). فلرز. فلرزنگ. جنده. جرِ و جِنده (در تداول مردم قزوین). جندره. رکو. قطعهء جداکرده از جامهء مندرس و فرسوده. || کهن. دیرینه: پیته کت؛ کت کهنه. کلمهء پیته با این معانی در مازندران معمول است و در درکهء نزدیک اوین بشمال غربی تهران نیز. || لقمه. نواله. تکه. پیتی. پیچی (در تداول مردم قزوین). هر تکه از طعام که یک بار بدهان فرونهند. || فتیلهء چراغ. (شعوری ج1 ص262).
.
(فرانسوی)
(1) - Lambeau. Linge
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر