تازه کاری

«لغت نامه دهخدا»

[زَ / زِ] (حامص مرکب) تازه کردن کار باغ و جز آن. (آنندراج). نوسازی. تجدید کردن چیزی:
کند داغ کهن را تازه کاری
عجب فصلیست فصل نوبهاران.
باقر کاشی (از آنندراج).
بیا تا دگر تازه کاری کنیم
رخ عیش را غازه کاری کنیم.
ظهوری (ایضاً).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر