تاش

«لغت نامه دهخدا»

(ترکی، پسوند) مؤلف غیاث اللغات در ذیل خواجه تاش آرد: نزد حقیر مؤلف تحقیق این است که خواجه تاش در اصل خواجه داش باشد و دال را بجهت قرب مخرج به تاء بدل کرده اند و «داش» در ترکی مرادف بلفظ «هم» آید که بجهت اشتراک است چنانچه یولداش بمعنی همراه و اکداش بمعنی هم قوم و هم چشم - انتهی. و نیز قرنداش (برادر و خواهر). (دیوان لغات الترک کاشغری ج1 صص 340-341). کوکلتاش (برادر رضاعی). (فرهنگ جغتائی ص199 از حاشیهء برهان قاطع چ معین). و آتاش (هم نام) و بیک تاش و بکتاش (هم بیک) و لقب تاش (هم لقب)، وطن تاش (هم وطن)، خیلتاش (هم خیل). ادوات شرکت باشد که در آخر اسمی آورند همچو خواجه تاش و خیلتاش. (برهان). همچنین لفظ تاش در آخر اسمی آرند برای اشتراک پس خواجه تاش بمعنی هم خواجه باشد یعنی بندگان یک خداوند و به این معنی مبدل داش باشد که لفظ ترکی است. (غیاث اللغات). در ترکی یکی از الفاظ شرکت است چنانکه کلمهء «هم» که برای شرکت مستعمل میشود، چنانچه همراه و هم سبق. (غیاث اللغات). ادوات شرکت است بمعنی «هم» مثل خواجه تاش (هم خواجه) یعنی دو نفر نوکر یا بستهء یک خواجه. (فرهنگ نظام)(1). ظن غالب آن است که این لغات ترکی باشد. چنانکه گوگلتاش دو کس را گویند که شیر یک مادر خورده باشند. (آنندراج) (انجمن آرا) :
درین بندگی خواجه تاشم ترا
گر آیم بتو بنده باشم ترا.نظامی.
میکائیلت نشانده بر پر
آورده بخواجه تاش دیگر.نظامی.
نفس کو خواجه تاش زندگانیست
ز ما پروردهء باد خزانیست.نظامی.
با حکیم او رازها میگفت فاش
از مقام و خواجگان و شهرتاش.مولوی.
من و تو هردو خواجه تاشانیم.
سعدی (گلستان).
خیلتاشان جفاکار و محبان ملول
خیمه را همچو دل از صحبت ما برکندند.
سعدی.
چه خوش گفت بکتاش با خیلتاش
چو دشمن خراشیدی ایمن مباش.
سعدی (گلستان).
||گاه بمنزلهء عنوان امرای ترک بکار رود همچون تگین :
خداوندی نیابد هیچ طاغی در جهان گرچه
خداوندش همی خواند تگین و تاش یا طوغان.
ناصرخسرو.
جز که زرق تن جاهل سببی نیست دگر
که سمک پیش تگینست و رمک بر در تاش
زرق تن پاک همه باطل و ناچیز شود
گر نیاید پدر تاش و تگین بر دم آش.
ناصرخسرو.
چون توئی اندر جهان شاه طغان کرم
کی رود اهل هنر بر در تاش و تگین.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص343).
منشور فقر بر سر دستار تست رو
منگر بتاج تاش و بطغرای شه طغان.
خاقانی (ایضاً ص319).
(1) - ملیت این لفظ در این معنی مجهول است، ترکی نمیتواند باشد که تاش در ترکی سه معنی دارد: سنگ و بیرون و دایرهء لحاف، و هیچ کدام با لفظ خواجه تاش نمیسازد. پس باید فارسی باشد اما در فرهنگهای قدیم به این معنی ضبط نشده. (فرهنگ نظام). این قول درست نمی نماید.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر