«لغت نامه دهخدا»
[تِ رَ] (ع مص) بازرگانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان علامهء جرجانی). بازرگانی نمودن. تَجر تجراً و تِجارَهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به کسر مبادلهء مال به مال است. مانند وجهی که بر اثر خریداری جنسی مقابل ارزش جنس بپردازند. و در جامع الرموز در کتاب زکوه گفته است: تجارت تصرف کردن در مالی باشد بمنظور بردن سود. و گفته اند که در ریشهء زبان تازی جز در لفظ تجارت هیچ لغت و کلمه یافت نشود که بعد از تاء جیم واقع گردد. چنانچه در کتاب المغرب ذکر شده. (کشاف اصطلاحات الفنون). عباره عن شراء شی ء یبیع بالربح. (تعریفات). رجوع به تجارت شود. || (اِمص) بازرگانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).