«لغت نامه دهخدا»
[تَ] (ع مص) نیک سوزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیک بسوختن. (زوزنی). سوختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نیک سوختن و سوزانیدن. (آنندراج). نیک سوزانیدن چیزی را به آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : وآن خیالی باشد و ابریق نی قصد آن دلاله جز تحریق نی. مولوی (مثنوی). || تشنه کردن چراگاه، شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || تحریق در این مصراع: «و ان تکن الحوادث حرقتنی» بمعنی اصابت است. (از اقرب الموارد).