«لغت نامه دهخدا»
[ذَ رِ بَ] (اِخ) نام آتشکدهء ششم است از هفت آتشکدهء ایرانیان و آن را یکی از خلفای زردشت ساخته است و گویند روزی کیخسرو سوار بود ناگاه آواز رعدی برخاست چنان بهیبت که کیخسرو خود را از اسب درانداخت و آن آتش بر زین اسب فرودآمد و زین افروخته شد، دیگر نگذاشتند آن آتش فرونشیند و هم بدانجا برای آن آتش آتشکده ای ساخته و آذر برزین نام نهادند. (از برهان)(1) : بزرگان از آن کار غمگین شدند بر آذر پاک برزین شدند.فردوسی. سزاوار این جستن کین منم برزم آذر تیز برزین منم.فردوسی. یکی آذری ساخت برزین بنام که با فرهی بود و با رای و کام.فردوسی. در دل و در دیدهء من سال و ماه آذر برزین بُوَد و رود گنگ.مسعودسعد. موبد آذرپرستان را دل من قبله شد زآنکه عشقش بر دل من آذر برزین نهاد. معزی. ای نمودار رحمت و سخطت آب حیوان و آذر برزین.انوری. ستمکارا بیا سوز دل ما ببین گر آذر برزین ندیدی.شرف شفروه. و از قطعهء ذیل فردوسی چنین برمی آید که آذر برزین همان بهار یا نوبهار بلخ باشد: یکی شارسانی برآورد شاه پر از برزن و کوی و بازارگاه... یکی آذری ساخت برزین بنام که بد با بزرگی و با فر و کام.فردوسی. و صاحب فرهنگ زبان گویا گفته است که جای آن بروستای نشابور بوده. آنچه تا بحال نوشته شد مطابق فرهنگهای پارسی است لیکن آذر برزین یا آذر برزین مهر یکی از سه آتش مقدس است در نزد ایرانیان قدیم که حافظ جهانند. و دیگر آتشها از این سه زاید و آن دوی دیگر آذرفرنبغ و آذرگشنسب است. || نام پهلوانی. (1) - لفظ برزین محتمل است از بر به معنی بالا و روی و فوق و زین به معنی سِلاح باشد.