«لغت نامه دهخدا»
[اَ بُلْ مَ خِ] (اِخ) رازی. از شعرای عهد سلجوقی بود و دولتشاه سمرقندی دربارهء او آورده است که: او بروزگار دولت سلطان غیاث الدین محمد بن ملکشاه میزیست و دانشمندی کامل و شاعر و ادیبی فاضل بود و در فنون علم بهره ای تمام داشت و او را یکی از استادان میدانند، ورای شعر و شاعری او را انواع فضایل است. و اشعار او بیشتر بر طریق لغز واقع شده و این صنعت او را مسلم است و در مناقب سلطان الجنّ والانس ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه التحیه والدعاء چند قصیده دارد جمله مصنوع و متین امّا آنچه شهرتی عظیم یافته و اکثر شعرا در تتبّع و جواب آن اقدام نموده اند مطلعش این است: بال مرصّع بسوخت مرغ ملمع بدن اشک زلیخا بریخت یوسف گل پیرهن. و اکابر مطلعها درین باب گفته اند غالباً در صفت طلوع نیر اعظم بدین سیاق نگفته باشند و بعضی در صفت غروب آفتاب نیز گفته اند و جواب اکابر مر این قصیده را در ذیل ذکر فضلا خواهد آمد و شیخ ابوالمفاخر رازی نزد سلاطین و حکّام جاه و قبول تمام یافته، ابوطاهر خاتونی صاحب تاریخ آل سلجوق میگوید که سلطان مسعودبن محمد بن ملکشاه در ولایت ری به وقت عزیمت مازندران نزول کرد و لشکریان او در مزارع اهالی ری چهارپایان گذاشتند و بی رسمی و بی ضبطی میکردند، ابوالمفاخر این قطعه بسلطان فرستاد و سلطان لشکریان را از خرابی منع و زجر کلّی فرمود و آن قطعه اینست: ای خسروی که سایس حکم تو بر فلک برتر ز طاق و طارم کیوان نشسته است لطفت به آستین کرم پاک میکند گردی که بر صحیفهء دوران نشسته است بر تخت ری تو ساکن و از حکم نافذت در ملک چین بمرتبه خاقان نشسته است شاها سپاه تو که چو مورند و چون ملخ بر گرد دخل و دانهء دهقان نشسته است باران عدل بار که این خاک سالهاست تا بر امید وعدهء باران نشسته است. و جلال الدین فضل الله الخواری از معاصرین سلطان تکش در آن هنگام که تکش بر در ری معسکر ساخت بخدمت او شد و بر بدیهه قطعه ای بدین مطلع انشاء کرد: داعی که پیش تخت بفرمان نشسته است آنجا بُد ایستاده که دربان نشسته است. (لباب الالباب ج1 ص277). و چنانکه آقای میرزا محمدخان قزوینی در حواشی مجلد اول از لباب الالباب (ص361) تذکار داده اند بیت هشتم و یازدهم از این قصیده با اندک تصرّفی از ابوالمفاخر رازی است و اگر سرقت نباشد توارد غریبی است.