«لغت نامه دهخدا»
[ذَ هُ] (اِخ) نام دختری از نسل سام، سادنهء آتشکدهء اصفهان، و گویند او ساحره ای بوده است که چون اسکندر خواست آتشکدهء اصفهان خراب کند خود را به صورت ماری مهیب به اسکندر نمود و بلیناس سحر او را باطل کرد، اسکندر آذرهمایون را بدو بخشید و بلیناس او را به زنی کرد و بلیناس را بلیناس جادو از آن رو گفته اند که از این زن جادویی ها آموخته است. ظاهراً منشأ این افسانه اسکندرنامهء نظامی است: بهار کهن بود و چینی نگار بسی خوشتر از باغ و از نوبهار به آیین زردشت و رسم مجوس بخدمت در آن خانه چندین عروس هم آشوب دیده هم آشوب دل فرورفته دل را بسی پا بگل در او دختری جادو از نسل سام پدر کرده آذرهمایونْش نام...نظامی.