فرهنگ معین

کلمه
آب پز
آب پشت
آب پیکر
آب تاخت
آب تاختن
آب تلخ
آب تنی
آب جر
آب جگر
آب جو
آب چرا
آب چشم
آب چشی
آب چلو
آب چیلک
آب حسرت
آب حوضی
آب حیات
آب حیوان
آب خشک
آب خضر
آب خنک خوردن
آب خوردن
آب خوره
آب دادن
آب داده
آب دانه
آب درمانی
آب دزد
آب دزدک
<صفحه 111>