در گذشتههای دور، در سرزمینی پادشاهی زندگی میکرد که نه به کسی اجازه میداد امپراتوری اش را ترک کند و نه اجازهی ورود اجنبیها را میداد. تنها یک پل وجود داشت که قلمرو پادشاهی او را به دنیای بیرون متصل میکرد. طبق دستور پادشاه، هر کسی که تلاش میکرد از قلمرو او خارج شود باید کشته میشد. هر کسی هم که وارد قلمرو اش میشد را باید بازمی گرداندند.
نگهبان پل برای انجام استراحت، ۵ دقیقهای در اتاقک نگهبانی مینشیند و سپس به سر پستش برمی گردد. عبور از پل ۸ دقیقه طول میکشد.
فقط یک زن توانسته بود فرار کند. چطور این اتفاق افتاده بود؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ معما
وقتی نگهبان در اتاقک نگهبانی بود، زن شروع به عبور از پل کرد. او ۵ دقیقه پیش رفته بود و سپس چرخیده بود و به سمت قلمرو پادشاهی برگشته بود. وقتی به قلمرو رسیده بود از او مجوز ورود خواسته بودند و از آنجایی که او چیزی نداشت، به او اجازهی ورود به سرزمین پادشاه را نداده بودند. به این ترتیب زن خود را یک خارجی جا زده بود و توانسته بود فرار کند.