«لغت نامه دهخدا»
[رَ مِ] (اِمص) آرام. آرامش. اَون : راه را هر کسی نمی شاید پیر جوهرشناس می باید تا ز خورشید پرورش یابد در دل خلق آرمش یابد (کذا).شیخ آذری. -آرمش دادن؛ آرام بخشیدن. -آرمش یافتن؛ آرام شدن.