«لغت نامه دهخدا»
(اِ مرکب) جائی که آفتاب بر آن تابد. بَرآفتاب. آفتاب گاه. مشراق. مشرقه. بتو. مقابل نَسا، نَسار، نَسَر : در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهد با رویْآفتابی در آفتاب روئی(1).سعدی. || ((ص مرکب) با روئی چون آفتاب. با صورتی سخت جمیل. (1) - با تصحیح قیاسی.