«لغت نامه دهخدا»
[اَ جَ] (ع اِ) نیستانها و بیشهء شیر که مکمن شیران باشد. (شعوری از محمودی). انبوههای درختان : قلعه خالی کند از خصم زبردست به تیر همچو خالی کند از شیر بشمشیر اجم. فرخی. صد ره فزون دیدم ترا کز قلب لشکر درشدی با گرگ تنها در اجم، با شیر تنها در عرین. فرخی. به روز جنگ چنین باشد و به روز شکار هزبر و ببر برون آرد از میان اجم.فرخی. تیغش بجنگ، پیل برون آرد از حصار تیرش بصید، شیر برون آرد از اجم.فرخی.