«لغت نامه دهخدا»
[زَ / زِ] (اِ) شعله. زبانه. لهب : کنم ز آتش طبع تو آفرازه بلند ز آفرین تو گر باشد آفروزهء من.سوزنی. خلیل وار بتان بشکند که نندیشد ز آفرازهء نمرود منجنیق انداز.سوزنی. گشت ز انگشت آفرازهء دوزخ نیمه تن او کباب و نیمه مهرّا.سوزنی. نرم گشته به لوس و لابهء من گرم گشته به آفرازهء من.سوزنی.