احداد

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (ع مص) احداد مرأه؛ سوگ داشتن زن بشوهر. (زوزنی). || بازایستادن زن از زینت. || جامهء سوگ بپوشیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || احداد نظر؛ تیز نگرستن. (زوزنی). تیز نگریستن. (تاج المصادر). || تیز کردن کارد و امثال آن بسنگ و سوهان. (منتهی الارب). تحدید.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر