احزیلال

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (ع مص) گرد آمدن. مجتمع شدن. || اِحزیلال فؤاد؛ منضم گردیدن دل از بیم. || احزیلال بعیر در سیر؛ بلند گردیدن شتر. || احزیلال سحاب؛ بلند شدن ابر. || احزیلال جبل؛ بلند شدن کوه بر گوراب.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر