احق

«لغت نامه دهخدا»

[اَ حَق ق] (ع ن تف) سزاوارتر. اولی. صاحب حق تر. راست تر. احری. اقمن. الیق. اجدر. بسزاتر: هذا احق منزل بترک.
احقّالخیل بالرکض المعارُ.
|| (ص) اسبی که سمهای پا برجای سمهای دست گذارد در رفتن و آن عیب است. (منتهی الارب). آنکه پای در جایگاه دست نهد. (تاج المصادر). || اسبی که خوی نکند. (منتهی الارب). اسبی که عرق نکند. (تاج المصادر).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر