آکنش

«لغت نامه دهخدا»

[کَ نِ] (اِمص) اسم مصدر و عمل آکندن. || (اِ) آکنه. حشو :
چون راست بود خوب نماید سخن
در خوب جامه خوب شود آکنش.
ناصرخسرو.
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آکنش روزگار نیست.
سنائی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر