آبرون

«لغت نامه دهخدا»

(اِ)(1) نوعی از ریاحین که پیوسته سبز بود و برگ آن نیفتد و پای دیوارها و جاهای سایه دار روید و آن را به عربی حی العالم گویند و در طب بکار است و در آذربایجان بسیار باشد. (از برهان). همیشه جوان. همیشک جوان. بیش بهار. میش بهار. میشا. اذن القاضی. اذن القسیس. بعضی گویند بستان افروز است و خوردن آن با شراب کرمهای دراز معده را برآورد. (از برهان).
.(لاتینی)
(1) - Sempervivum
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر