«لغت نامه دهخدا»
[اَ ژَ] (اِ) ارزن. ارزه. ارجن. ارجَنک. ارجان. درختی است با چوبی سخت که از وی کمان سازند. نوعی بادام کوهی است(1). درختچه ای از نوع بادام وحشی در نقاط خشک کوهستانی حوالی طهران و فارس. بادِم. تنگرس. تنگس. بیو. بیف. بخورک(2). قسمی از درخت بادام کوهی است که در غایت تلخی باشد و آنرا ارجن نیز خوانند و در دواها بکار برند و پوست او را بر کمان و بتوی تیر بپیچند و او را تور گویند و از چوب آن عصا سازند. (جهانگیری) (برهان). لکن از قطعهء ذیل برمی آید که ارژن نوعی از میوه های خوردنی است : هم از خوردنیها و هرگونه ساز که ما را بیاید بروز دراز... همان ارژن و پسته و ناردان بیارد یک موبد کاردان.فردوسی. دی محتسبی ز راه بگذشت بر دست گرفته چوب ارژن. (از جهانگیری)(3). (1) - Amygdalus reuteri. (2) - Amygdalus horrida. Amandier satine. Amandier oriental. Amandierdu levant. (3) - در فرهنگ شعوری بنام مهستی آمده است.