«لغت نامه دهخدا»
(ق) آنجا. مقابل ایدون، اینجا : راه تو زی خیر و شرّْ هر دو گشاده ست خواهی ایدون گرای و خواهی آندون. ناصرخسرو. || بدانسوی. بدان جهت : خواسته چونان دهد که گوئی بستد روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون.فرخی. || چنان. مقابل ایدون، چنین. صاحب فرهنگ منظومه گفته است : مثل آندون چنان، چنین ایدون آگه آژیر بودن از چه و چون. || آنگاه. آن زمان. آن دم. (جهانگیری).