«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (ع مص) ارسام ناقه؛ راندن او را تا نشان پای بر زمین گذارد. (منتهی الارب). راندن ناقه را تا نشان سپل او بر زمین ماند. مؤلف تاج العروس آرد: و ارسمتها انا. قال حمیدبن ثور: أجدّت برجلیها النجاء و کلفت بعیری غلامی الرسیم فأرسما. قال ابوحاتم اراد أرسمَ الغلامان بعیریهما و لم یرد ارسم البعیر.