«لغت نامه دهخدا»
[اَ] (اِ) جوی آب. (برهان). رودخانه. (اداه الفضلاء) (برهان). ارغا. (جهانگیری). ارغاب. (برهان). ارغاف : ز عشق دو رُخ چون ارغوانت بر دو رخم ز هر دو دیده دو ارغاو خون شده ست روان. سوزنی. روم شوم سوی کاسان دو دیده چون ارغاو اگر نیائی ای ارغوان رخ از کاسان.سوزنی.