«لغت نامه دهخدا»
[اَ غَ / اُ غُ] (معرب، اِ)(1) ارغنون. نام سازی است که آنرا افلاطون وضع کرده و بیشتر نصرانیان و رومیان نوازند و ارغنون همان است. (برهان قاطع) (جهانگیری). ارغون. (جهانگیری). ارغنن که وی خالی باشد بچرم اندر کشیده و بر آن رودها بندند و آن چه اکنون بهم میرسد مربع باشد مشابه صندوق. (غیاث). مزامیر. (مؤید الفضلاء از زفان گویا). سازی است که هزار آدمی از مرد و زن و پیر و جوان مزامیر مختلفه و آوازهای متنوعه یکبارگی ساز کنند و بنوازند. (مؤید الفضلاء). ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و سازنده که بیکباره برکشند(2). (مؤید الفضلاء از دستور) : همه ساله دو چشمت سوی معشوق همه روزه دو گوشت سوی ارغن. منوچهری. اگر ناهید در عشرتگه چرخ سراید شعر من بر ساز ارغن.خاقانی. از چنگ غم خلاص تمنا کنم ز دهر کافغان به نای و حلق چو ارغن برآورم. خاقانی. || (ص) به معنی تند و تیز هم آید. ارغون. (شعوری). و رجوع به ارغانون و ارغنون شود. (1) - Organon. (2) - Orchestre.