«لغت نامه دهخدا»
[اُ](1) (ص)(2) محرف. (جهانگیری) (برهان). کج. منحرف. قیقاج (بترکی). (برهان). اُریف. اریو. (رشیدی). وریب و این اریب اصل کلمهء مُورب عرب است، یا هر دو زبان این کلمه را داشته اند و مؤلف غیاث اللغات گوید: این [ کلمه ] امالهء وراب است بعد ابدال واو بهمزه : سر بتاب از حسد و گفتهء پر مکر و دروغ چرب کن مغز و مخر جامهء پرکوس و اریب. ناصرخسرو. || (اِ) کجی. کج رفتن. (غیاث) : یک قدم چون رُخ ز بالا تا نشیب یک قدم چون پیل رفته در اریب.مولوی. (1) - بیاء مجهول. (2) - Oblique.