«لغت نامه دهخدا»
[وَ] (ص، اِ) مخفف آونگ. نگون. معلق. آویزان. آویخته. دروا. -آون کردن میوه؛ به آونگ کردن آن : همه مردم از دانه خرمن کنند ز انگور دوشاب و آون کنند. شمسی (یوسف و زلیخا)(1). (1) - صاحب جهانگیری قطعهء ذیل را برای این معنی مثال می آورد از منوچهری : شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک چو بیژن در میان چاه آون ثریا چون منیژه بر سر چاه دو چشم من بدو چون چشم بیژن. و بی شبهه «آون» در بیت غلط و «او من» صحیح است، و از اینرو مثال «آون» نمیتواند بود.