از بن دندان

«لغت نامه دهخدا»

[اَ بُ نِ دَ] (ق مرکب) از بن گوش. بالطوع. بالطوع و الرغبه. و صاحب برهان گوید: کنایه از طوع و رضا و رغبت و از ته دل و مکنون خاطر باشد. غایتش از بن گوش کنایه از ته دل شنیدن باشد و از بن دندان کنایه از ته دل گفتن :
لعل تو چون سر دندان کند از خنده سپید
گوهرش حلقه بگوش از بن دندان باشد.
کمال اسماعیل.
بندهء آن لب نوشین و خط فستقیَم
که برد سجدهء شکر از بن دندان شکرش.
نجیب جرفادقانی.
گر مرا خار زند آن بت خندان بکشم
ور لبش جور کند از بن دندان بکشم.
مولوی.
از بن دندان بگفتش بهر آن
کردمت بیدار می دان ای فلان.مولوی.
گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم
جان شیرین بسرت کز بن دندان بدهم.
مجد همگر.
فتح بابی ز فلک یافت کسی کو می کرد
خدمتی بر در شه از بن دندان چو کلید.
سلمان.
|| (ص مرکب / اِ مرکب) ذخیره. (مؤید الفضلاء). || کنایه از ذخیره و جمع شده. (برهان). || هرچه تمامتر کرده شده باشد. (مؤید الفضلاء از شرفنامه).
- از بن دندان کاری کردن؛ کنایه از برضا و رغبت کاری کردن باشد. (آنندراج) :
خدمت او از میان جان کند هر بنده ای
وانکه باشد دشمنش او از بن دندان کند.
معزی.
خواهد که خدمت از بن دندان کند ترا
زین آرزو مه نو گشته ست چون هلال.
محمدقلی میلی.
- از بن سی ودو دندان، از بن سی ودو؛ از بن دندان. (برهان) (مؤید الفضلاء). از بن گوش :
بی لب و دندان شیرین تو صبر
از بن سی ودو دندان میکنم.انوری.
سنم(1) ز بیست ارچه فزون نیست میشود
گردون پیر از بن سی ودو چاکرم.
کمال اسماعیل.
(1) - ن ل: سالم.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر