ازدهار

«لغت نامه دهخدا»

[اِ دِ] (ع مص) درخشیدن. روشن گردیدن: ازدهر الوجه. (منتهی الارب). ازدهر السراج؛ تلالا و اضاء. (قطر المحیط). || بدل نگاهداشت کردن و در دل داشتن چیزیرا. || شادمان شدن به چیزی. (منتهی الارب). || شکوفه بیاوردن نبات. || کوشش فرمودن کسی را در کار. کوشش فرمودن صاحب را در کار. (منتهی الارب). || چیزی را نگهبانی کردن. بر چیزی نگهبانی کردن. (زوزنی). نگاه داشتن چیزی: ازدهر به؛ ای احتفظه. (منتهی الارب).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر