«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (ع مص) خشم گرفتن بر: ازری علیه. || عتاب کردن. (از منتهی الارب). || عیب کردن: ازری باخیه. || عیبناک کردن. عیب بر کسی افکندن. معیوب کردن کسی را. افکندن امری که ارادهء تلبیس کسی بدان دارد. (منتهی الارب): و له خط یزری بخط ابن مقله علی طریقته. (یاقوت حموی در معجم الادباء ج 1 ص 118 س 5). ازراء در اینجاملتبس و مشتبه شدن است؛ یعنی میشد خط او را با خط ابن مقله جا زدن. || خوار داشتن. حقیر شمردن. (منتهی الارب). حقیر داشتن. (زوزنی). خرد داشتن. (تاج المصادر بیهقی). زبون داشتن: ازری بالامر. || سستی کردن در کاری. تهاون.