«لغت نامه دهخدا»
[شَ] (اِ) صعتر. سعتر. آویشه. آویش. اوشه. اوشن. یوشن. پودنهء برّی. پودینهء صحرائی. پودنهء کوهی.(1) زلف شاهدان : چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن.ناصرخسرو. (1) - و اینکه بعض فرهنگ نویسان آن را بکاکوتی و ککلیک اوتی ترجمه میکنند غلط است.