«لغت نامه دهخدا»
[اَ] (ع مص) سخت گزیدن بتمام دهن. (منتهی الارب). || گرفتن بدندان. بدندان گرفتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی): ازم الفرس علی فاس اللجام؛ بگرفت اسب گام لگام را بدندان. (منتهی الارب). || دندان برهم نهادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || بریدن بدندان نیش. (منتهی الارب). || از بیخ برکندن. استئصال: ازم القوم؛ از بیخ برکند قوم را. (منتهی الارب). || بریدن بکارد. (منتهی الارب). || بازایستادن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). || امساک از غذا. وَجبه. گذاشتن اکل. (منتهی الارب). ترک الاکل. (قطرالمحیط). || تافتن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). تافتن رسن و رشته. (زوزنی). || سخت تافتن، چنانکه رسن را. مفتول کردن: ازم الحبل. (از منتهی الارب). || ازم طعام؛ نخوردن طعام بر طعام. (منتهی الارب). || ملازمت کردن. لازم گرفتن. (تاج المصادر). چنانکه جائی یا کسی را. ملازم جائی یا کسی شدن: ازم بصاحبه. ازم بالمکان. (منتهی الارب). || مداومت کردن بر...: ازم علیه. (منتهی الارب). || نگاهبانی و نگاهداری و محافظت کردن چیزیرا: ازم لضیعته. (از منتهی الارب). || بند و قفل کردن، چنانکه در را: ازم الباب. (از منتهی الارب). || سخت شدن قحط: ازم العام؛ سخت شد قحط سال. (منتهی الارب). || تنگ شدن روزگار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) . سخت شدن روزیگار (؟). (زوزنی). || سخت شدن زمانه و کم شدن خیر آن: ازم علینا الدهر. (منتهی الارب). || خاموشی گزیدن. صمت. (قطر المحیط).