ازم

«لغت نامه دهخدا»

[اَ] (اِخ) ناحیه ای از نواحی سیراف، دارای آبهای شیرین و هوای نیک و بدانجا منسوبست بحربن یحیی بن بحر الازمی الفارسی و حسن بن علی بن عبدالصمدبن یونس بن مهران ابوسعید البصری معروف بالازمی. (از معجم البلدان). || منزلی بین سوق الاهواز و رامهرمز و از آنجاست محمد بن علی بن اسماعیل المعروف بالمبرمان النحوی، و دربارهء ازم گفته است:
من کان یأثر عن آباءه شرفاً
فاصلنا اَزَمٌ اُصطمَّه الخُوز.(معجم البلدان).
ازم شهرکیست خرد [ بخوزستان ] با نعمت بسیار. (حدود العالم).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر