اژنگ

«لغت نامه دهخدا»

[اَ ژَ] (اِ) چین پیشانی و روی و اندام. (برهان) (غیاث). چین که از پیری یا غضب باشد. شکنج روی. آژنگ :
اگر ز طبع روان تو راستی یابد
جبین آب، کجا یابد از نسیم اژنگ.
منصور شیرازی.
- اژنگ بر جبین افتادن؛ کنایه از عبوس و ترش روی شدن باشد بهنگام غضب :
اگر در جبین تو افتد اژنگ
فتد لرزه اندر تن شاه زنگ.
؟ (از فرهنگ سروری).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر