اسا

«لغت نامه دهخدا»

[اَ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از غلبهء خواب. (مؤید الفضلاء). گشاده شدن دهان باشد بسبب خواب یا خمار و کاهلی. خامیازه. پاسک. باسک. تثاوب. فاژ. (جهانگیری). فازه. (مؤید الفضلاء). فاژه. (جهانگیری). دهن دره. آسا. (جهانگیری). || (پسوند) مخفف آسا، بمعنی شبه و نظیر و مانند. (برهان) :
عزم و حزمش بجنبش و بسکون
آسمان و زمین اسا باشد.ابوالفرج رونی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر