«لغت نامه دهخدا»
[اِ تِ دَ] (ع مص) نیکو یافتن چیزی را. (منتهی الارب). نیک شمردن. (زوزنی). نیک نیک شمردن. (تاج المصادر بیهقی). نیک آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جید و نیک شمردن. نیکو یافتن، و نیکو دیدن، و نیکو شمردن چیزی را. استجزال. -استجادهء رائی؛ پسندیدن آن. متین دیدن آن. || جید خواستن از کسی. || جود خواستن از کسی. || اسب نیکورو خواستن. (منتهی الارب).