«لغت نامه دهخدا»
[اُ تُ خوا / خا بَ] (اِ مرکب)(1) مجموع استخوانهای یک تن. مجموع استخوانهای برهم نهادهء حیوان. || (حامص مرکب) اِنشاز. || بند و بست اعضاء. (آنندراج). || کنایه از درست کردن انگاره و بستن ترکیب الفاظ و عبارات. (آنندراج) : بی قناعت نتوان شد ز سعادتمندان استخوان بندی دولت بهما پیوسته ست. صائب. (1) - Squelette. La charpente osseues.