استرعاف

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) چکانیدن پیه. گرفتن گداختهء پیه. (منتهی الارب). || پیشی گرفتن اسب و درگذشتن. در پیش شدن: استرعف الفرس. (منتهی الارب). || خون آلود کردن سنگریزه سم ستور را. (منتهی الارب). خون برآوردن.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر