استطاره

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ رَ] (ع مص) پراکنده شدن. متفرّق گشتن. پرکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). || شکافته شدن بُن دیوار. || روائی افزون شدن بازار را. || بردمیدن (فجر، صبح): استطار الفجر. (منتهی الارب). || منتشر شدن روشنی. || فاش شدن. (تاج المصادر بیهقی). فاش شدن خبر. || بسرعت برکشیدن، چنانکه شمشیر را از نیام. || خواهش نر کردن سگ ماده. || ترسانیده شدن. || بسرعت رانده شدن اسب. || پرانیدن. (تاج المصادر بیهقی).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر