استلحام

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) راه جستن. || در پی راه فراخ تر رفتن. || فراخ شدن راه. || کشته شدن. یقال: استلحم الرجل؛ یعنی کشته شد. (منتهی الارب). || فراگرفتن دشمن کسی را در جنگ. || گوشت خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر