«لغت نامه دهخدا»
[یَ] (اِ) حاجت که خواهند : ناسزا را مکن آیفت که آبت بشود بسزاوار کن آیفت که ارجت(1) دارد.دقیقی. ز یزدان خواستن آنجمله آیفت که تا نرسد مر او را هیچ آکفت. زراتشت بهرام. ز حق آیفت میخواهد بزاری کند شکر ره پرهیزکاری.زراتشت بهرام. - آیفت کردن، آیفت بردن، آیفت خواستن؛تمنی کردن. خواهش و درخواست کردن چیزی را. حاجت خواستن. عرض حاجت. درخواستن. سؤال چیزی. (1) - ن ل: جاهت.